علم سنگشناسي را به کمک موضوع آن يعني سنگ تعريف ميکنند. پي و پايه مواد اوليه و چشماندازها همه از سنگاند. سنگ اساس لازم محيط ما است. علاوه بر اين سنگ پيش پا افتادهترين اشياء و مقدماتيترين موضوع زمينشناسي است.
=¬¬¬¬¬¬¬¬¬
با وجود اين، سنگ به خاطر رويهم قرارگرفتن چينهها، به همراه داشتن فسيلها و اجتماع ساختماني يک منطقه، همانطور که هست، نقشي از تاريخ مواد سازند، زمين و گهگاه نقش حيات را در خود دارد.
هدف سنگشناسي، نمايان کردن اين نقشها است. سنگشناسي، منشاء سنگها و از اين طريق مفهوم تنوع و دلبستگي بين آنها را مشخص مينمايد. براي رسيدن به اين هدف بايد نحوه تشکيل زماني و مکاني سنگها را شناخت، براي اين منظور، طبيعيدان، حضور معيارهاي مشخصي را در ميان انواع سنگها در نظر ميآورد و براي تثبيت اينمعيارها، شناسائي اجزاء تشکيلدهنده سنگها امري الزامي است.
لازم است بدانيم، چگونه ماده در کانيها و کانيها در سنگها نظم يافتهاند. بعضي از اينگونه نظمها را مصنوعاً ساختهاند و به اين ترتيب در قلمرو فيزيکوشيميائي وارد گرديدند. گذر از سنگشناسي به قلمروي تجربي پس از يک دوره تحليلي طولاني ميسر گرديد و هم اکنون نيز در راه کمال است.
پيش بيني صحيح ماهيت سنگهاي کره ماه، از طريق دادههاي پراکندهاي که قبل از شروع کاوش مستقيم انسان به کمک وسايل تحقيقاتي ابتدائي انجام شد خود دليل اين مدعا است. در نظر عوام، سنگ يک جسم معدني، بهم پيوسته، سخت، سرد و بيحرکت است. در اين مفهوم ماسهاي که استخراج ميشود و يا در بستر دريا وجود دارد، زغال سنگي که در معادن پيدا ميشود سنگ محسوب نميشود. به علاوه فرق سنگ با تخته سنگ و قلوهسنگ که خود جزئي از سنگاند، در بهم پيوستگي آن در مجموعههاي وسيع است.
در اصطلاح زمين شناسي فرانسه، بهم پيوستگي، شرط لازم براي سنگ نيست و ماسه بعنوان سنگي ناپيوسته در نظر گرفته ميشود. به علاوه، استفاده خاصي که از زغالسنگ ميشود مانع از آن نيست که آنرا يک سنگ سوختني محسوب ننمائيم. در حال حاضر طبق قاعده کلي سنگها را به انواع بهم پيوسته و سخت و رسوبات يا خاکهاي ناپيوسته و نرم تقسيم مينمايند.
منشاء سنگها براي افراد معدودي که به اين امر توجه داشتند مدت زيادي بصورت معما بود. در قرون متمادي فقط افسانه جوابگوي مساله بود که با خيال پردازيها عجيب و غريب همراه ميشد چنانکه در مورد معادن سنگي گرانيت عقيده داشتند که اين ماسه است که سنگ را ميسازد يا حتي گفته شگفتانگيزي که از بياطلاعي ولتر حکايت ميکند: ولي درحاليکه، سعي و کوشش اولين زمينشناسان کم جرات را به باد مسخره ميگرفت تائيد نمود که سنگها و فسيلها بازيچههاي طبيعتاند. معهذا در عصر ولتر، قدمي بزرگ برداشته بود پاليسي قبلاً در فسيلها، شواهدي از دنياي زنده محو شده نشناخته بود.
استفون پايه چينه شناسي و در نتيجه پترولوژي سنگهاي رسوبي را بنيان نهاده بود. بر همين اساس، در اواخر قرن هجدهم ورنر قاعدهاي کمي بر قرار نمود که تقريباً فقط درياها را شامل شده است. زمين در ضمن سردشدن، از يک قشر اوليه پوشيده شد، سپس آب تقطير گرديد و در اقيانوسهاي گرم آن زمان، زمين هاي حد واسط شيستي و فاقد فسيل ته نشين شد بالاخره در درياهاي سرد، زمينهاي رسوبي، با نشانههاي حيات خود، روي هم انباشته گرديد.
در حاليکه افکار و انديشه ها زير و رو ميشد ولي وسايل و ابزار ابتدائي و پيش پا افتاده بود.
از زماني که سنگ در سطح زمين قرار ميگيرد در معرض عوامل بيروني ديناميکي يعني تحرک و حمل و نقل واقع ميشود. پس از آن رسوبگذاري انجام ميگيرد و با عبور از مرحله دگرگوني و ذوب، دو باره به سطح زمين برگشت داده ميشود. با فرسايش تدريجي بخشهاي خارجي پوسته و يا فورانهاي مستقيم ماگما: ماده سازنده زمين، وارد چرخهاي ميشوند که رسوبگذاري و کوهزائي بخشهائي از آن بشمار ميروند.
ورنر و بعد هاتن اولين کساني هستند که مفهوم چرخه را در مورد سنگها، بکار بردهاند. اين مفهوم بعداً بوسيله جانشينان آنان تکميل گرديد به نحوي که توانست افکار گروههائي را که با توجه به بي حرکتي ظاهري سنگها و مناظر ابراز ميشد بکنار بگذارد و به اين ترتيب دورنمائي از ترکيب مکانيسمها در نظر مجسم نمودند ولي مانند هر طرح فرضي در مخاطره سادهانگاري بود.
در وحله اول، اين تصور باطل است که براي تمام بخشهاي پوسته زمين و در يک دوره معين به دنبال يک نوع چرخه باشيم چنانکه امروزه مغرب افريقا، تقريباً داراي همان وضعيتي است در 2000 ميليون سال پيش داشته است در حالي که اروپا، در همين ايام، درگير چنين دوره کوهزائي همراه با رسوبگذاري، دگرگوني ناگهاني بوده است.
علاوه بر زمان متفاوت و متغير، دامنه هر چرخه نيز حتي در دو منطقه که فاصله کمي با هم داشته باشند بسيار متغيراست. چنانکه سرزمينهاي رسوبي در مناطق آلپ خارجي کم يا هيچ تغيير نکرده است، در حالي که در مناطق آلپ داخلي به سنگهاي دگرگوني تبديل شدهاند.
به طورخلاصه عموماً نميتوان مفهوم چرخه را که متضمن تکرار متناوب پديدههاي مشابه است بدون دلواپسي، در سنين اوليه زمين بکار برد. زيرا ترکيب اتمسفر و ليتوسفر با حال حاضر متفاوت بوده است چنانکه Caco3 يعني کلسيت که بخش مهمي از سنگهاي رسوبي امروزي را تشکيل ميدهد تنها با گسترش استروماتولتها يعني از 2000 ميليونسال به اين طرف به مقدار قابل توجهي رسيدهاست.
با پيدايش و گسترش حيات، ترکيب هر يک از اين دو به نحو بارزي تغيير نموده است. بنابراين، بايد در مفهوم چرخه، از نظر ابعاد، زمان، تغيير انتشار ماده معدني در طول زمان که بر حسب ظهور شکل جديدي از حيات و يا تغيير شرايط فيزيکي در سطح زمين تغيير ميکند اصلاحاتي به عمل آيد.
امروزه مفهوم قديمي چرخه سنگها در مقابل با نحوه گسترش کف اقيانوسها زير و رو گرديد.
چنانکه درگذشته کف اقيانوسها را مولد قارهها در نظر ميگرفتند. اما اقيانوسها با سنگهاي ويژه خود و برحسب چرخه اختصاصي خود، دنياي ديگري را آشکار ميسازند که در عين حال سنگهاي قارهاي را اخذ و در خود نگه داشتهاند.